چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای ! آری ، “نمیدانم” کجایی ؟ . . . اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد ، بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد ! . . . حالا اشکها هم شبیه تو شده اند ، گریه که می کنم نمی آیند ! . . . من ! مثل بادکنکی به دست کودکی ، هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم ! نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !!! .
. . خدا را دوست دارم !!! حافظ را هم !!! ولی خداحافظ را نه ! . . . خوش به حال خدا که “لحظه به لحظه” با توست و “من” همیشه درباره ی “تو” با “او” حرف میزنم ! . . . بغض یعنی نرو ! بفهم ! . . . روزی میرسد که با لبخند تو بیدار میشوم این روز هر زمان که میخواهد باشد فقط باشد !!! . . . گاهی میان وسعت دستان خالیم حس می کنم ، تمام دار و ندارم نگاه توست ! . . . من آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم ! تو آنقدر نخواستی که هیچ چیز از من ندیدی ! . . . درد ، مرا انتخاب کرد من ، تو را تو ، رفتن را آسوده برو ! دلواپس نباش من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم . . . دوستت دارم ! بیشتر از دیروز و کمتر از فردا ! . . . چقدر جای تو خالی ست ، جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد ! حتی با گزینه مناسب !!! . . . تا صبح گریه می کنم و غنچه می دهند گل های ریز صورتی روی بالشم ! . . . از مردم این شهر دلگیرم ، هیچ کدامشان شکل تو نیستند ! . . . هر کس هر جا که دلش می خواهد بایستد ! به کسی اجازه اینکه به جای تو در قلبم بنشیند نخواهم داد !